فــرزنـــــدان مــــا

Monday, January 23, 2006


و اما آخرين مرحله و به نظر من دشوارترين مرحله يعني : از چهارده سالگي به بعد.
در ابتداي اين مرحله اتفاقات و تغييرات با سرعتر بيشتري حادث مي شوند. اين سرعت حتي تا حدي غافلگير كننده هم هست بخصوص براي والديني كه تا كنون عادت داشتند ببينند پسرشان در مقايسه با همسالان دختر از آهنگ رشد كندتري برخوردار است. اين تغييرات سريع در درون پسران با افزايش ميزان ترشح تستوسترون (‌تا 8 برابر)‌ نيز اتفاق مي افتد.
همه ما تجربه تمايل به پرخاشگري، نا آراميهاي روحي و تنشهاي ما بين پسران و ساير اعضاي خانواده (‌بيشتر پدران)‌را در اوايل اين مرحله يعني از حدود 13 تا 20 سالگي داشته و يا شاهد بوده ايم. در واقع سرعت تغييرات و تمايل شديد پسران براي جدي گرفته شده و جدي تر گرفتن زندگي اگر به درستي درك نشده و با برخوردهاي مناسب و شايسته جواب داده نشود مي تواند به صورت اين نا آراميها نمايان شود. به همين دليل بايد متوجه اين امر شويم كه اين طرز تفكر كه پسر ما در اين سن همان پسر چند سال پيش است به علاوه چند سال سن بيشتر، نه تنها هيچ كمكي به ما نخواهد كرد بلكه شايد دردسر هاي ما ناشي از همين طرز تلقي و ديدگاه باشد. در واقع پسر ما در اين مرحله مردي است كه دارد متولد مي شود نه يك پسر بچه كه در حال رشد است. براي همين هم بايد با او به مثابه يك مرد برخورد كنيم و به او مثل يك مرد زندگي كردن را ياد دهيم. بالا بردن و افزايش كمي آنچه كه تا كنون به او داده ايم (‌محبت، آموزش، تفريحات و حتي سختگيري و وسواس هاي تربيتي) كمكي نيست كه او لازم دارد . او بيش از اين احتياج به بالا بردن كيفيت و تغيير ماهيت توجه ما و برنامه ريزيهاي آموزشي - تربيتي ما دارد . يعني به جاي آنكه بخواهيم به او بيش از اين به او پسر مودب بودن را آموزش دهيم او را براي مردي متشخص بودن تربيت كنيم.
من نمونه هاي بي شماري از برخوردهاي غلط و نابجاي والدين و اطرافيان با پسران درگير هيجانات رشد و چالشهاي بلوغ را در تجربيات عيني خود به ياد دارم. براي مثال: روزبه پسري 14 ساله بود. مقايسه دائمي او با خواهران درسخوانش او را خسته كرده بود و تصور ذهني كه از خودش به عنوان فردي نالايق داشت را تشديد مي كرد. تا آنجا كه بالاخره پدر و مادر روزبه متوجه شدند او روزها به بهانه مدرسه رفتن از خانه خارج شده و تا زمان تعطيلي مدارس وقت خود را در پارك مي گذراند. تنها اقدامي كه پدر روزبه براي حل اين مشكل به ذهنش رسيد ادامه همان روشهاي تنبيهي بود كه تا چند سال پيش كارآمد و موثر بود، يعني ابراز انزجار از اين رفتار روزبه، حذف امكان بروز رفتار اشتباه (‌به اين معني كه او را هر روز صبح تا مدرسه مي رساندند و بعد از ظهر از مدرسه تا خانه همراهيش مي كردند و كارهايي از اين قبيل)‌، قطع رابطه و به اصطلاح قهر كردن، محروميت از برخي امتيازات و نهايتاً تنبيه بدني. البته تمام اين ترفندها با ادامه يافتن مشكل به صورت مرحله به مرحله به كار گرفته شد. اما همانطور كه قابل حدس است هيچكدام كارگر نيافتاد. روزبه در آن سن به حدي از رشد رسيده بود كه براي مقابله و دفاع از خود در برابر هر كدام از اين روشها بتواند راه حلي پيدا كند، راه حلي كه در برخي از موارد او را به انجام رفتارهاي نابهنجار و پذيرفته نشده ديگري هدايت مي كرد. اين مسئله تا آنجا ادامه داشت كه منجر به ترك تحصيل روزبه قبل از گرفتن ديپلم شد. تنها چند سال بعد،‌روزبه توانست اين مشكل ذهني و رفتاري خود را با كمك دوست پسر يكي از خواهرانش كه 14 سال از او بزرگتر بود حل كند. اين دوست كه روزبه او را به عنوان الگوي يك مرد جوان موفق ارزيابي كرده و پذيرفته بود توانست به صورت مستقيم و غير مستقيم او را به ادامه تحصيل ترغيب كرده و حتي كمك كند. بعد از اين اتفاق روزبه توانست مسئله هميشگي خود با تحصيلات را حل كند.
دقيقاً‌آنچه كه پسران و والدين در اين مرحله از رشد به آن نياز دارند همين وجود مشاور يا مشاوران شناخته شده، قابل اطمينان و شايسته است. اين مسئله در كتاب نيز با آوردن شواهدي از رفتارهاي تربيتي قبايل و جوامع سنتي به خوبي نشان داده شده است. در تمام اين جوامع، اين مرحله از رشد بسيار جدي گرفته شده و از دو روش به پسرها كمك مي شد تا وارد دنياي بزرگسالي شوند. اول آنكه مرد يا مرداني به عنوان مشاور، مهارتهاي مهم زندگي را به آنها مي آموخت . دوم آنكه در مراحل خاصي از اين فرآيند آموزش، اين مردان جوان به همراه گروه مردان مسن تر و آگاه به اين طرف و آن طرف مي رفتند. اين كار به منزله طي روند جدي رشد از قبيل آزمايش، آموزشهاي مقدس و مسئوليتهاي جديد بود.
در قسمت بعدي با ذكر يك مثال از قبايل سرخپوست، در مورد اين مسئله بيشتر صحبت خواهيم كرد.
...  ||  11:02 AM


Monday, January 16, 2006
از شش تا سيزده سالگي:‌آموختن مذكر بودندر اين مرحله پسر كوچولوي شما بي صبرانه در تلاش براي ورود به دنياي مردان است. او در تمام مدت و حتي بدون آنكه والدين متوجه شوند در حال الگو برداري از تمام نمادهاي دنياي مذكر است، از ورزشكاران و هنرپيشگاني كه در تلويزيون مي بيند تا همسايه ها و دايي و عمو و پدر و پدر بزرگ. همه اين مذكر هاي قدرتمند مي توانند به عنوان مرجعي براي آشنايي بيشتر با دنياي مردانه مورد توجه قرار گيرند و بدون آنكه تفاوت رفتارهاي مثبت و منفي آنها شناخته شود از سوي پسران در اين سنين به عنوان الگو انتخاب شوند. در اين مرحله بايد دقت كرد كه مادران همچنان حضور خود در صحنه را حفظ نمايند. ورود به اين مرحله به معناي كنار گذاشته شدن مادر نيست بلكه در واقع پيوستن بيشتر پدر به حلقه ارتباط پسر و مادر است. معمولاً‌در اين مرحله جلب توجه پدر يكي از اهداف اصلي در رفتارهاي پسران به شمار مي رود. در صورتي كه اين توجه به درستي به ايشان نشود و احساس كنند كه پدر توجه كافي به آنها ندارد ممكن است براي جلب توجه پدر از شيوه هاي مختلف و بعضي وقتها نه چندان خوشايند هم استفاده كنند براي مثال: پرخاشگري، برداشتن وسايل همكلاسي ها و ديگر مشكلات رفتاري. اگر در اين مرحله سني پدري حس كند كه همچنان در حلقه ارتباطي فرزند- مادر جايي براي او نيست شايد دليلش سختگيري بيش از حد، توقعات فراتر از توان پسر و يا ترس پسر از پدر باشد. در اينصورت پدر حتماً بايد براي تغيير شرايط اقدامي اصولي بكند. من خودم نمونه هاي را از اين موارد ديده ام كه در نهايت پدر عصباني تر از آن بود كه بتواند منطقي فكر كند و به ترميم روابط بيانديشد و در ازاء اين پسر هم مذكر ديگري را به عنوان الگوي اوليه خود انتخاب كرده و اينجوري يك سيكل معيوب به وجود آمده بود و متاسفانه يا اصلاً اصلاح نشد و يا اينكه وقتي قدمي براي بهبود وضعيت برداشته شد كه تا حدي دير شده بود . به هر حال ....از آنجا كه در اين مرحله تصوير ذهني پسر از خودش به عنوان يك مذكر شكل مي گيرد، نگاه وي به روابط با مادر هم تا حدي دستخوش تغيير مي شود. به عبارتي اگر تا به حال مادر براي پسر به عنوان يك "مادر" هميشه حامي و هميشه عاشق مطرح بود، در اين مرحله پسر كم كم به مادر به عنوان نماد جنس ديگر نگاه مي كند. روابط گرم و خوب و نيز حمايت كننده مادر مي تواند اعتماد به نفس كافي و لازم براي برقراري ارتباط با جنس مخالف را در سنين بعدي به وي بدهد. بنابراين اگر مادران در اين مرحله سني به تصور آنكه پسرشان ديگر بزرگ شده است در بيان و ابراز محبت خود به وي امساك كنند و يا سعي كنند براي جلوگيري از لوس و يا بچه ننه شدن پسرشان با او سردتر برخورد كنند ، پسر نمي تواند در زمان خود روابط عاطفي سالمي را برقرار كنند. مهمترين وظيفه والدين در اين مرحله پيدا كردن و در اختيار گذاشتن الگوهاي مناسب مردانه است. مادر بايد حامي باشد و پدر با فرزند پسر خود در «مرد شدن» مشاركت كند. شايد يك معلم مرد شايسته بتواند الگويي خوب باشد. مسئله مهم ديگر تاثير پذيري بسيار پسر در اين مرحله از دوستان و همكلاسي ها است. براي خنثي كردن اين حالت بهترين شيوه گذراندن اوقات لذتبخش با هم است. ترتيب دادن برنامه هايي كه در طي آن پسر بتواند به همراه پدر در آن شركت كند و از آن لذت ببرد يكي از بهترين راههاي كنترل تاثيرات محيطي است.
...  ||  5:14 PM


Monday, January 09, 2006
زماني كه جواب تست بارداري را گرفتم و فهميدم منهم دارم وارد دنياي جديد والد بودن مي شم، مطمئن بودم كه پسره. مي دونستم خونواده من و رضا هر دو ترجيح مي دن كه نوزاد دختر باشه . هر چند كه داشتن يك دختر بچه ملوس يه تصوير ذهني اغوا كننده است، اما براي كسي كه از دوران نوجواني همه بهش مي گفتن خدا كنه تو هيچوقت دختر دار نشي چون معلوم نيست كه اونو چه جوري تربيت مي كني (!!!!!) يه مقدار ترسناك بود. از طرفي كاملاً‌برام قابل درك بود كه ترجيح خانواده هاي ما فقط براي اينه كه مي دونستند داشتن يه دختر و بزرگ كردن و به ثمر رسوندنش خيلي خيلي راحت تر و تضمين شده تره تا يه پسر . برام جالب بود كه اين حرف را از همه مي شنيدم و وقتي دقيق شدم تازه متوجه شدم كه داشتن يك فرزند پسر و تربيت صحيح اون توي جامعه و شرايط فعلي ما واقعاً يه جور ماجراجويي است. همه ما نسل جوان و سردرگم فعلي را مي شناسيم. و جالبتر اينجاست كه پسران اين نسل واقعاً مايوس تر و دلزده تر از دختران هستند. قضيه وقتي جالبتر شد كه من ديدم اين قضيه فقط مختص ايران نيست و حتي نويسنده كتاب هم به عنوان يك مشكل فراگير به اون اشاره كرده. زير تيتر پسران در معرض خطر اين مطلب را نقل مي كنه كه :‌
«امروزه اين دختران هستند كه به خود اطمينان دارند و از انگيزه و پشتكار برخوردار هستند. پسرها اغلب در زندگي سرگردانند، در مدرسه ناموفق، در روابط اجتماعي خجالتي و در معرض خشونت ، الكل، مواد مخدر و غيره قراردارند. تفاوت بين پسران و دختران را به راحتي در سالهاي پيش از دبستان مي توان مشاهده كرد. در مهدكودكها دختران شادمانه با هم كار مي كنند، اما پسرها مانند سرخپوستان در اطراف يك قطار سروصدا راه مي اندازند، دختران را اذيت م يكنند و با هم دعوا راه مي اندازند.
در دبستان كار پسران اغلب بي نظم و نا مرتب است. از حدود كلاس سوم دبستان پسر بچه ها ديگر كتاب نمي خوانند. آنها با جملات تك كلمه اي صحبت مي كنند. در فعاليتهاي جمعي شركت نمي كنند و مي خواهند نشان دهند كه به هيچ چيز اهميت نمي دهند.
البته مسئله اصلي ايمني آنهاست. احتمال مرگ و مير پسران بر اثر عوامل مختلف ( به ويژه تصادف، خشونت و يا خودكشي) سه برابر دختران است. »
راه چاره چيست؟ چگونه مي توانيم مرداني متعادل و شاد به جامعه آينده تحويل دهيم؟ فكر مي كنم همانطور كه در كتاب آمده درك بهتر و نگرش عميقتر و شناخت ويژگيهاي مردانه در پسران، تقويت و هدايت اين خصيصه ها از زمان كودكي است.
پسران ما با مادرانشان بسيار متفاوت اند. سرچشمه اين تفاوت ، اختلافات بيولوژيك (‌هورمونها و ساختار سيستم عصبي و حركتي) و نيز باورها و عملكرد تربيتي مستقيم و غير مستقيم محيط است.
نويسنده كتاب مراحل رشد پسران را به سه دوره اصلي تقسيم مي كند: 1- اولين مرحله از زمان تولد تا شش سالگي، 1- از شش تا چهارده سالگي، 3- از سن چهارده سالگي تا بزرگسالي. و خصوصيات اين سه دوره را بر اساس جهت گيري عاطفي و نيازهاي دروني بيان مي كند. اينطوري كه:
1- در اولين مرحله كودك به مادر وابستگي بيشتر دارد. اين مرحله شكل گيري و پرورش احساسات، امنيت و آرامش رواني كودك انجام مي شود.
2- در اين سنين كودك بر اساس كنشهاي دروني خود تمايل پيدا مي كند تا بيشتر از الگوهاي مردانه و به خصوص پدر تبعيت كند. در اين بخش از زندگي مهارت و شايستگي بايد در كنار مهرباني و شادابي شخصيت متعادلي از وي بسازد.
3- مرحله نياز به دريافت اطلاعات بيشتر از دنياي بزرگسالي و مردانگي. شكل گيري الگوهاي مردانه در محيطي فراتر از حيطه خانواده و پايه ريزي استفاده از مهارتها به منظور پيوستن به جامعه بزرگسال و زمان مناسب براي اثبات مسئوليت پذيري و احترام به خود.
از تولد تا شش سالگي:
در اين سنين كودكان خانواده و دنيا را كشف مي كنند. مي دانستيد كه تفاوتهاي جنسيتي اولين نشانه هاي خود را در نوزادي بروز مي دهند؟ نوزادان پسر حساسيت كمتري نسبت به چهره ها نشان مي دهند و حس لامسه آنها ضعيف تر است. سريعتر رشد مي كنند اما در جدايي از مادران مشكلات بيشتري از خود نشان مي دهند. در اين زمان مادران بايد با صرف وقت بيشتر مهارتهاي كلامي پسرانشان را ( كه در مقايسه با دختران هم سن سطح پايين تري دارد) تقويت كنند. اين تنها بخشي نيست كه احتياج به توجه خاص دارد. پسران براي كسب مهارتهاي اجتماعي نيز نياز به كمك و پشتيباني بيشتري دارند.
مطالعات نشان مي دهد كه سن امن براي جدا شدن از خانواده (‌رفتن به مهد كودك) براي پسران بيشتر از دختران است . اين امر مي تواند به دليل عدم توانايي در مهارتهاي اجتماعي و انطباق پذيري با محيط بيگانه و جديد باشد.
نظر شما چيه؟‌مثالهاي واقعي در رد يا اثبات اين مطالب به ياد مي آوريد؟
شهرزاد
...  ||  4:58 PM





وبلاگ‌هاي اعضاي گروه والدين ايراني



گرافيك اين سايت اقتباسي است از
Miz Graphics
 rocks yer socks off!